فرهنگ شهر با تخریب خانه های تاریخی و هویتی اش زخم می خورد و برخی در این میانه فقط سکوت پیشه میکنند. چند خانه تاریخی سال های اخیر خراب شد و آب از آب تکان نخورد؛ با این همه وقتی در سال 95، خبر تبدیل خانه مرحوم محمودفرخ که روزگاری، مکان برگزاری یکی از مهم ترین انجمن های ادبی ایران و پاتوق بسیاری از نامداران عصر بود، با هدف تبدیل آن به خانه ادبیات مشهد، روی میز مسئولان قرار گرفت، نور امیدی در دل فرهنگ دوستان روشن شد که آن هم گویا پت پت چراغ نفتی بوده و حالا رو به خاموشی است؛ زیرا این خانه تملک نشد که هیچ، آن قدر این پا و آن پا کردن داعیه داران فرهنگ، وارثان را خسته کرد که این روزها می خواهند این خانه را بر خلاف میل باطنی به سرمایه داری واگذار کنند که قصد دارد پس از تخریب بنا، بر جای آن ساختمان پزشکان بسازد.
کامل ترین توصیف را مرحوم رضا افضلی از خانه فرخ و جریانی که زیر سقف آن نفس می کشیده، ارائه کرده است. او در شرح خاطراتش گفته بود: «منزل استاد سیدمحمود فرخ، نبش خیابان جهانبانی، کنار کوچه ای نزدیک به سه راه جم مشهد قرار داشت؛ خانه ای که به یقین نخستین مجمع عالی ادبای معاصر در شمال شرق ایران بود.
نوزده یا بیست ساله بودم که به این انجمن رفت وآمد داشتم و در همین محفل هم با بسیاری از شاعران نامی خراسان آشنا شدم؛ البته محفلِ خانه آقای فرخ تنها به حضور شاعران خراسانی محدود نمی شد و بسیاری از شاعران ایران و حتی خارج از کشور، هنگام سفرشان به مشهد حتما سری هم به این محفل می زدند.
خاطرم هست از ساعت8:30 به بعد صبح های جمعه، هر عابری که از جلوی خانه فرخ عبور می کرد، درِ بزرگ آهنی نیمه بازی را می دید که منتظر میهمان است. رسم بر این بود که هر کسی وارد می شد، در را نمی بست و آن را به اندازه دو وجب بازمی گذاشت تا اهل خانه به دلیل فراوانی رفت وآمد برای باز کردن در به زحمت نیفتند. ازطرفی نیمه باز بودن در به عابران می گفت که ورود به این خانه برای اهل ذوق، آزاد است. انجمن فرخ در اتاق خود آقای فرخ برگزار می شد.
همه شاعران گرداگرد آن اتاق به شکل حلقه وار می نشستند و خود فرخ نیز پایین مجلس روبه روی میهمانان جای می گرفت. به یاد دارم که همیشه میزی جلو پایش قرار داشت که روی آن کاغذهای سپید درکنار دیگر لوازم التحریر مانند قلم و دوات خشک به صورت بسیار منظم چیده شده بودند.
همیشه روی میزش کتابی باز یا بسته، انتظار دست او را می کشید. معمولا ادیبان و شاعرانی مانند ابوالقاسم حبیب اللهی، گلشن آزادی، دکتریوسفی، دکتر فیاض، دکتررسا، احمد کمال، قدسی، ذبیح ا... صاحبکار، محمدقهرمان، علی باقرزاده(بقا)، غلامرضا صدیق، دکتر مجتهدزاده، تقی بینش، دکتر حجازی، دکترحسین شهیدی، دکتراحمد علوی، حبیب بی گناه، تقی فتوت، محمدحسین ساکت، حسن معین، محمدباقرکلاهی اهری، تقی خاوری، غلامرضاشکوهی و محمودرضا آرمین، پای ثابت این محفل بودند. گهگاه نیز برخی اعضای سابق انجمن که به تهران رفته و پایتخت نشین شده بودند، می آمدند و دیدار تازه می کردند.
بزرگانی مثل اخوان ثالث، شفیعی کدکنی، حسین خدیوجم و محمد مختاری و نیز آیتالله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب از این جمله بودند. علاوه بر این ها بسیار پیش می آمد که شاعران و عالمان دیگر مثل محمدحسین شهریار، بدیع الزمان فروزانفر، دکتر ناتل خانلری، ضیاءالدین سجادی، عبدالحسین زرین کوب، مجتبی مینوی، امیری فیروزکوهی، ایرج افشار و بسیاری دیگر در سفرشان به مشهد، راه سمت انجمن فرخ می گرفتند و شعر می خواندند.»
رهبر معظم انقلاب، دکتر غلامحسین یوسفی، مرحوم شهیدی و سید محمود فرخ در خانه این شاعر/ تابستان 1339 خورشیدی/ منبع: مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد
این سطرها توصیف خانه ای است که صاحبش توانسته بود در دهه40 و 50 مشهد را به مرکز و ملجأ ادبیات ایران تبدیل و یکی از مهم ترین انجمن های ادبی کشور را در این نقطه نقشه جغرافیا مدیریت کند؛ خانه ای که از نظر قدمت تاریخی عمری هفتادساله اما از لحاظ هویتی ارزشی بی حساب دارد.
همین است که از حدود پنج سال پیش، بحث برای تملک این خانه برای تبدیل آن به «خانه ادبیات مشهد» روی میز مسئولان قرار گرفت و مرور اخبار رسانه ها تا سال 1397 نشان می دهد که بسیاری ازآنان نظیرسید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد تا نمایندگان شورای شهر در دوره قبل سر این اتفاق توافق نظر داشته اند و هر کدام در باب ارزش هویتی و فرهنگی این خانه بارها داد سخن داده اند.
خبرها می گویند شهرداری مشهد در آن ایام تصمیم می گیرد این خانه را به قیمت 4میلیارد تومان به نفع کاربری فرهنگی، از وارثان مرحوم فرخ بخرد اما به یک باره هیجان ها می خوابد و تا همین هفته که زمزمه های تخریب خانه به گوش می رسد، اقدامی جدی برای تملک و حفظ آن صورت نگرفته است.
برای پیگیری این موضوع با لادن وهاب زاده، نوه دختری مرحوم فرخ، تماس می گیریم و ایشان خیلی کوتاه چنین می گویند: «من چندان در جریان موضوع نیستم و مادرم که چهارسال پیش به رحمت خدا رفتند در بطن همه این مسائل بودند و تصمیم ها هم با ایشان بود. حالا هم یک ماه است برای خانه مشتری پیدا شده است و سرمایه گذاری که قصد دارد خانه را بخرد، آن را تخریب می کند و جایش ساختمان پزشکان می سازد.
حقیقت اینکه ما خودمان راضی به این اتفاق نیستیم و اگر شهرداری، خانه را به همان قیمت خودش بخرد، آن را واگذار می کنیم؛ چون ما هم دوست داریم که خانه پدربزرگمان حفظ شود و با کاربری فرهنگی ادامه حیات دهد. باور کنید اگر نیاز مالی وارثان نبود، ما این خانه را هدیه می دادیم امااکنون به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده، این کار برایمان مقدور نیست.
نمی گوییم شهرداری خانه را با قیمت بیشتر از ارزش ملکی و کارشناسی آن بخرد اما رقمی که مسئولان پیشنهاد می دهند، بسیار ارزان تر از ارزش واقعی آن است.»امیدواریم با توجه به اهمیت این موضوع و تمایل وراث به حفظ بنا ، مسئولان نیز پای کار بیایند تا این ظرفیت فرهنگی و هویتی مشهد که هنوز هم یکی از پایگاههای مهم ادبیات در کشور محسوب میشود، حفظ شود.